به پایان تا رسد یک شمع, صد پروانه می سوزد !

مراقبت
177

به پایان تا رسد یک شمع, صد پروانه می سوزد !

هفت ماه است که در این ” مثنوی ” تاخیر افتاده است. در این باره هم بسیار حرف هست و هیچ نمیتوان گفت !

پیشتر در ” دکوراسیون بهفرم ” 12 شماره از این دست, تحت عنوان ” عکس ها سخن میگویند ! ” تقدیم شد که در آن تمرکزمان تنها بر یک تصویر می باشد که به نحوی با مباحث دکوراسیون داخلی ساختمان ارتباط دارد. اشاره شد که یکی از مزیتهای عکس نسبت به ویدئو, امکان تامل و تمرکز بیشتر بر جزئیات است.

در مقدمه این مجموعه یادداشتهای ” دکوراسیون بهفرم ” گفتیم که این برداشت ها ممکن است صرفا جنبه فنی یا زیبائی شناسانه داشته یا در برگیرنده وجوه اجتماعی, اقتصادی, فرهنگی یا . . . احساسی باشد که این عکس تلنگر آن است. امید آنکه این مجموعه یادداشتهای ” دکوراسیون بهفرم ” نیز در خدمت هدف اصلی این سایت, یعنی بسط شناخت و آگاهی های عمومی و خاص در زمینه مسائل دکوراسیون داخلی ساختمان باشد.

عنوان این یادداشت دکوراسیون بهفرم, بندی از غزل صائب تبریزی است که با زمانه ما بیش از 400 سال ” فاصله ” دارد. نکته جالب دیگر آنست که این اشعار سروده کسی است که در دربار صفویه عنوان ملک الشعرائی داشته و ظاهرا نمی بایست, از جمله غم ” نان ” داشته باشد !

جهان ما را گرچه با 400 سال پیش کمتر شباهتی است, اما چگونه است که انسانهائی در آن عصر بیانگر افکاری بوده اند که انگار برای همین امروز ماست ! ؟

به فکر کلبه تاریک ما هرگز نمی افتد,

چراغ آشناروئی که در هر خانه می سوزد !

در این تصویر پاها و دستها, ظاهرا در موقعیتی بسیار متضاد قرار دارند. بیننده که راهی به جهان درون عکس ندارد, تماشاگر دو نقش ” تماشاگر ” و ” فداکار” است که البته توسط یک بازیگر, بازی میشود !

در حالی که پاهائی ” جان دار ” برجای مانده, دستهای سفالین که میتوانند سازنده این گلدان گِلی بوده باشند, برای حفظ آن خود را به خطر انداخته اند.

و . . . عجیب تر گلهائی است که هرچند از بی آبی خشکیده, اما دست از ” خانه ” بر نمی دارند !

ما در ” دکوراسیون بهفرم ” , توقف و تامل بر عکس ها ادامه خواهیم داد.

ارسال یک پاسخ

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.